۱۳۸۸/۰۴/۱۷

ندامتنامه مسعود ده نمکی از رفتارهای سال های اخیرش


مسعود ده نمکی، خامنه‌ای را به غرق شدن در « عطش قدرت» متهم کرد و خواستار ابطال نتايج انتخابات شد


اين نوشته ابتدا در وبلاگ ده نمکی منتشر و بعد ار مدتی محو شد





چه سخت است که بخواهی از ننگ بر پیشانی سخن بگویی اما واژه گان را کم داشته باشی. چه سخت است که بخواهی از دیروز صحبت کنی اما این گمان را داشته باشی که چه زود دیر شده است. چه سخت است که بخواهی از زرخرید شدن خود سخن به میان آوری و قطرات شرم را بر پیشانی خود ببینی. هرگز عبدالحسین الله کرم را بخاطر دعوتش از من در تشکیل گروه انصار حزب الله و عضویت در کادر مرکزی آن که بعدها به گروه فشار در میان عموم مردم شهره گشت، فراموش نمی کنم. در گام های نخست تأسیس و دیدار با رهبر معظم انقلاب این گمان را داشتم که در مسیری علی وار ورود یافته ام. اما هنگامی که خون کشته شدگان حادثه کوی دانشگاه در 18 تیر را بر پیراهن خویش دیدم، مرحله تردید را در خویش بازیافتم. ماجرای قتل عام درمانی تیم سعید امامی و انقلاب فرهنگی و هنری و سیاسی او همه شبهات ذهنی ام را از این که، من یک فاشیست تمام عیار شده ام زدود. نمی دانم شاید این ساعت دیوانگی من است که این سطور را می نگارم. در مصاحبه با کریستین امان پور، من به صراحت از عملکرد فضای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران و ماشین آدمکشی آن به طرز وقیحانه ای حمایت نمودم. کاش هرگز زاییده نمی شدم تا شاهد شلیک مرگبار مهدی صفری تبار به چشم و جمجمه ابراهیم عزت نژاد در حادثه کوی دانشگاه باشم. کاش از مادر، بی دست متولد می گشتم تا توان حمل زنجیر و قمه نمی یافتم و از این رو ضربات غیرانسانی بر بدن فرزندان این خاک و مرز و بوم نمی نواختم. کاش در همان روزنامه دگم و کج اندیشانه یالثارات الحسین می ماندم و قصارات نگارشی خویش را ادامه می دادم. کاش هرگز فیلمساز نمی شدم تا چشم شیشه ای سینما این چنین رسوایم سازد. خداوندا تو را به کرمت سوگند می دهم که روسیاهم مساز. تو را به جمال واسعت قسم می دهم که دل شکسته ام را مرحم باش. در ازای گناه گذشته ام در این زندگانی فانی، شماتت و عقوبتم کن تا سبکبالی روان و روح را حس نمایم. بنده مسعود ده نمکی در پیشگاه ملت سوگند یاد می کنم که حامی مظلومان و دل سوخته گان ایران زمین باشم و از عملکرد تیره و نابخردانه خویش در گذشته و همکاری و عضویتم در گروه انصار حزب الله و فشار اعلام برائت و پشیمانی می نمایم و رفتار دیکتاتوری حاکمان امروز ایران را که با زبان دین و ائمه اطهار اقدام به دروغ پردازی می نمایند و کاخ های قارونی از جواهر برای خاندان خویش می سازند را محکوم می نمایم. نفرین ابدی خداوند بر نظام توتالیتر و ماکیاولیستی حاکمی که امروز در ایران به شکل انفرادی خویش را ولی نعمت همگان می داند و خود را بر تارک ولی امر مسلمین جهان نهاده است. سربازان گمنام واقعی امام زمان را در شرایط کنونی به اجرای عدل و همدلی با مردم دعوت می نمایم و از آنان تجدیدنظر در ایدئولوژی شخصی و همسو با مصلحت واقعی مردم ایران را خواهانم. رفتاری که بنده به عینه در یک دوست هم اکنون یافته ام. جناب آقای علیرضا شیرازی مدیر محترم سایت بلاگفا از مصادیق دوستان عزیز و صالحی است که در چند سال گذشته همکاری گسترده ای با تشکیلات امنیتی و اعضا وابسته به وزارت اطلاعات داشته است. لذا در شرایط حاضر در روند همکاری خویش با دوستان امنیتی تجدیدنظر جدی ای را انجام داده است و تبدیل به اسوه و الگویی برای حقیر و سایر اعضا شبکه امنیتی انصار حزب الله و بچه های معاونت امنیت داخلی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران گشته اند. از این که در زمان حاضر دست حقیر بسته تر از آن است که توانایی انجام کاری جهت آزادی بیان مردم ایران داشته باشم سخت دلتنگ و رنجیده خاطرم. از آن که با ابزار سینما نمی توانم صدای واقعی ملت ایران را به جهانیان برسانم، سخت افسرده حالم. از آن که آیات عظامی همچون آیت الله حسینعلی منتظری از بیان اظهارنظر آزاد محروم گشته اند، سخت نادمم. از عزیزان و دست اندرکاران سینمای ایران بواسطه ساخت سفارشی و اجباری و حمایت مالی شده پروژه اخراجی ها از سوی نهادهای رسمی وابسطه به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و وزارت اطلاعات، ابراز شرمندگی می کنم. تمامی تلاش خویش را بکار خواهم گرفت که در حرکتی عادلانه و مردمی پروژه اخراجی های 3 را به شکل مستقل و غیرسفارشی تولید نمایم. از همه عزیزان به جهت اعتماد به این حقیر نهایت امتنان را دارم و در همین لحظه اعلام می دارم که مرگ بزرگترین حق خالق بر مخلوق است. لذا مرگی که بدست مخلوقی بر مخلوق دیگر تحمیل گردد، اوج بی عدالتی و ذلت است. حقیر را از مرگ و ترور خوفی نیست و امیدوارم با ارائه بخشی از ناگفته های زندگی ام، خویشتن را در بستر زمان تطهیر ساخته باشم. مرگ و فنا بر حکومت و حاکم انحصارطلب و مستبد.

مسعود ده نمکی

1 تیرماه 1388 ـ 22 جولای 2009


سخنی از یک ایرانی


مردم مهربان و مهر گستر ایران زمین، همواره نادمان و پشیمان شدگانی که از گذشته و کردار نابخردانه و ستمکارانه خود، زبان شرم و آزرم گشوده، و بر دامان پرمهر پوران میهن ــ که پیشینه عفو وبخشایش را از نیاکان مرز وبوم خویش، که همانا مزدا بر آن مردمان را فراخوانده است ــ می افتند، به زیبایی گرامی داشته، و وجدان بیدار شده آنان را عرج نهاده و به دید جان انگاشته، و بخشایش و مودت را مبذول می دارد. همه ایرانیان، این مهرسرشتان زیبانشان، بر آنانی که بسویشان شتافته، و یاور حال زار و رنجورشان، در این گذار شور بخت و تلخکام باشند، دست دوستی بسویشان دراز کرده، و از سر مهر و دوستی دستانشان را ستبرانه می فشارند.


هم میهنان بسیج، سپاه و لباس شخصی


به خود آیید و به مردم پیوندید و شیرینی در کنار هم میهنان بودن را بکام خود سازید. مردم هرگز خصم شما نیستند و نبوده اند. والله که اینان دامان خود را بمهر بر رهبر و قائدتان، آیت الله خمینی گشودند و همواره مطیع و فرمانبردارش بوده اند. اینان به اختیار روزه را بر خود فرض واجب نمودند، تا شاید از چالش های آن روزگار دولت و حکومت، کاسته شود. اینان دشوارترین روزگار در جنگ هشت ساله را بر خود بدید جان پذیرفتند، تا این حکومت برجای و قوت بماند. پس آیا شایسته است این همه بی مهری وجفا بر پیکر آنان نقش بسته و بنام اسلام، این همه ستم بر آنان روا گردد؟! آیا علی بن ابیطالب چنین کرد یا حسن بن علی؟ حسین از چه روی به مصاف با یزید برخواست؟ خرد را برانگیزانید و بدانها بیاندیشید، پیش از آنکه «خیلی زود دیر شود». از این رویدادها عبرت گیرید، تا بر آنها نگریید و عنابه سر ندهید.


الله الله بالقرآن! دوست و یاور ستمدیده و دشمن ستم پیشه گان باشید.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر